سوختم از شوق، یاران راه حرفی وا کنید


نامه ای انشا کنید و قاصدی پیدا کنید

از جدایی دست و کلک من نمی چسبد به هم


از زبان خامه من نامه ای انشا کنید

کوچه نی شاهراه کاروان شعله نیست


خامه ای آماده از مژگان خونپالا کنید

گرچه از گفتار دردآلود من خون می چکد


همچنان با خون دل مکتوب من املا کنید

گر زروی صفحه خاطر نوشتن مشکل است


نسخه ای از سینه صد پاره من وا کنید

هست تا از من اثر شاید که دریابد مرا


درد من خاطر نشان یار بی پروا کنید

شوق بی پایان من هر چند بیش است از شمار


سبحه از ریگ روان و قطره دریا کنید

گرچه می دانم جواب نامه غیر از جنگ نیست


راضیم، تقریب بهر جنگ او پیدا کنید

گرچه می دانم که ننویسد جواب نامه ام


از زبان او تسلی نامه ای انشا کنید

کاروان اشک من صائب نمی داند مقام


مشت خاکم را رفیق آن جهان پیما کنید